عرفان عملی چیست و فرق آن با اخلاق چیست؟
متن سوال: عرفان عملي هيچ مقدمه اي نمي خواهد و اصولا با اخلاق هيچ فرقي ندارد.
متن پاسخ: ابتدا مقدمه اي درباره عرفان و مراحل آن بيان مي كنيم و سپس به تفاوت هاي عرفان عملي و اخلاق مي پردازيم.
عرفان در لغت به معناي شناختن است، و در اصطلاح به ادراك خاصي اطلاق ميشود كه از راه متمركز كردن توجه به باطن نفس (نه از راه تجربه حسي و تحليلي عقلي) به دست ميآيد و در جريان اين سير و سلوك معمولاً مكاشفاتي حاصل ميشود كه شبيه به «رؤيا» است و گاهي عيناً از وقايع گذشته يا حال يا آينده حكايت ميكند و گاهي نيازمند به تعبير است، مطالبي كه عرفا به عنوان تفسير و مكاشفات و يافتههاي وجداني خويش بيان ميكند «عرفان علمي» ناميده ميشود.
عرفان واقعي تنها از راه بندگي خدا و اطاعت از دستورات او حاصل ميشود.[1]
امام خميني(ره) در تعريف عارف گفته است: چون عرفان به علمي گفته ميشود كه به مراتب احديت و واحديت و تجليات به گونهاي كه ذوق مقتضي آن است، پرداخته و از اين كه عالم و سلسله هستي جمال جميل مطلق است، بحث ميكند، هر كسي كه اين علم را بداند عارف گفته ميشود.[2] و بهترين كلامي كه از هر كلامي ديگر جامعتر و زيباتر است، سخن وحي است كه در وصف عارفان الهي گفته است: «رجالٌ لا تلهيهم تجاره و لا بيعٌ عن ذكر الله»[3] يعني پاك مرداني كه هيچ كسب و تجارت آنان را از ياد خدا غافل نگرداند. اين گونه افراد عارفان راستيناند.
امّا مقدمات و شرايط فراگيري عرفان و عارف شدن: عرفان به دو بخش نظري و عملي تقسيم ميشود، در عرفان نظري همانند فلسفه از هستي شناسي بحث ميشود، كه مي توان به كتابهاي فلسفي مانند بدايه الحكمه، نهايه الحكمه، اسفار ج 1 و 2، كتابهاي عرفان نظري مانند: (تمهيد القواعد، فصوص الحكم، مصباح الانس، و فتوحات مكيه) در حوزههاي علميه و يا در دانشگاه نزد اساتيد رشته عرفاني فراگرفت.
امّا در عرفان عملي كه آن را علم سير و سلوك مينامند، از اين بحث ميشود كه سالك راه خدا براي رسيدن به قله منيع انسانيت يعني توحيد از كجا بايد آغاز كند و چه منازل را بايد به ترتيب طي كند تا به مقصد نهائي برسد.[4] عرفان عملي كه مسير بسيار شيرين ولي صعب العبور است، مراتب و مراحل متعددي دارد.
در اين جا مناسب و مفيد است به طور خلاصه به بعضي مقدمات و مراتب عرفان اشاره شود:
1. مرتبه تجليه: سالك كوي دوست «حق سبحانه» در مرحله اول با مراقبت كامل و عمل به ظواهر شرع مقدس و انجام بايدها (واجبات و مستحبات) و پرهيز از نبايدها (محرمات و مكروهات) شرعي، طهارت ظاهري و روحي و تسليم در برابر خواستهاي حق را در خود ايجاد ميكند.
2. مرتبه تخليه: در مرحله دوم، تلاش ميكند كه تمام صفات ناپسند فردي و اجتماعي مانند حسادت، تكبر، حرص، غيبت، عجب، دروغ، بد زباني، و ساير صفات ناپسند كه در كتابها اخلاقي مانند معراج سعادت، به طور مبسوط آمده و هر كدام مانع بزرگ بر سر راه تكامل انساني است بايد خود را از آنها پاكيزه كند.
3. مرتبه تحليه: پس از رفع موانع و تخليّه كامل نفوس از رذايل اخلاقي سعي بايد كرد كه خود را به زيور صفات پسنديده و اخلاق فردي و اجتماعي اسلام آراسته نموده، و اين كار در درمان روح، نقش غذا و داروي تقويت را در درمان بيماري جسماني دارد كه باعث سرعت و بازگشت سلامت ميشود. بعد از عبور از اين مراحل صفاي باطن و نورانيت قلب براي انسان سالك پديد ميآيد و او در وجود خويش جذبه محبت حق را احساس ميكند و باعث گرايشهاي شديد به عالم حقيقت و كم شدن تمايلات نشئه دنيا ميشود، و به تدريج اين محبت بيشتر ميگردد، آتش عشق الهي در روح انسان روشن ميشود و سالك به مقام فناي الهي بار مييابد كه آن نیز سه درجه دارد:
الف. فناي در افعال: سالك در اين مقام همه قدرتها و علل و عوامل موثر را در برابر اراده حق سبحانه بيتأثير ديده و حقيقت معناي لا حول و لا قوه الا بالله، براي او تجلي ميكند به گونهاي كه از هيچ كس جز حق پروا نداشته و به هيچ چيزي جز حق اميدوار نيست.
ب. فناي در صفات: سالك در اين مقام عالم را با تمام اوصاف و كمالات و آثار و جلوههاي وجودي كه دارد، مظهر حق دانسته و تجلي جمال زيباي دوست ميبيند، لذا گفتهاند:
بدريا بنگرم دريا تو بينم
به صحرا بنگرم صحرا تو بينم
به هر جا بنگرم كوه و در و دشت
جمال چهره زيبا تو بينم[5]
ج. فناي در ذات: سالك در اين مقام همه اسماء و صفات حق را مستهلك در غيبت ذات احديت يافته و به جز ذات احدي، هيچ گونه هستياي در روح او باقي نميماند و حقيقت آيه: «لمن الملك اليوم، لله الواحد القهّار»[6] براي او تجلي ميكند.
عرفان عملي و اخلاق
عرفان عملي به ما نشان مي دهد كه از چه راهي مي توانيم به قله منيع انسانيت(توحيد) برسيم و رد بين راه چه منازل و احوالي را شاهد خواهيم بود ولي در اخلاق هيچ گونه ترتيب و نظامي ملاحظه نمي شود در عرفان عملي منازل و مقامات سلوك اخلاقي يك به يك مشخص مي شود ولي در اخلاق طي اين مراحل نظري مستقلا وجود ندارد يعني از نظر عارف روند رشد شكوفايي روح آدمي يك گياه و يا يك جنين است كه طبق نظام مخصوص به پيش مي رود ولي از نظر اخلاق روح انسان مانند خانه اي است كه بايد با يك سلسله زيور، زينت و نقاشي گردد بدون اين كه مشخص شود از كجا آغاز و به كجا پايان مي يابد[7].
________________________________________
[1] . مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش فلسفه، ج 1، درس 9، ص 126، نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1379 ش.
[2] . تقريرات فلسفه امام خميني، شرح منظومه، ج 2، ص 156، انتشارات مؤسسه نشر آثار امام خميني، 1381 ش.
[3] . سوره نور، 37.
[4] . مطهري، مرتضي، آشنايي با علوم اسلامي، بخش عرفان، درس اول، ص 189، نشر جامعه مدرسين قم.
[5] . بابا طاهر عريان، دو بيتيها، ص 6، انتشارات گنجينه، تهران.
[6] . رفيعي قزويني، رساله مقامات اربعه، (اين رساله ضمن يازده رساله تأليف حسن زاده آملي، ص 254، نشر مطالعات و تحقيقات فرهنگي چاپ شده).
[7] . متقيان محمدرضا، جوانان و پرسش هاي عرفانيف تهيه مركز مطالعات و پژهش هاي فرهنگي حوزه علميه قم، نشر مركز مديريت حوزه علميه قم،1382،ص 10.
منبع : ایپرسش
اللهم العن الجبت و الطاغوت