انا مدینة العلم و ابوبکر اساسها !!
روایات بسیاری از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) در مورد علم حضرت علی علیه السلام نقل شده است که مشهورترین آنها حدیثی است که در آن پیامبر اکرم (ص) فرمود: انا مدینة العلم و علی بابها.به اتفاق تمام صحابی علی علیه السلام اعلم اصحاب بود. و همه آنها یقین داشتند که علم کسی در میان صحابی به پای علم علی علیه السلام نمیرسد. حتی کسانی که با علی علیه السلام وارد جنگ شدند به این مطلب اقرار نموده اند. عایشه می گوید: علی علیه السلام اعلم مردم به سنت پیامبر است. معاویه می گوید: هر گاه عمر با مسأله مشکلی بر خورد می کرد از علی علیه السلام سؤال می نمود. و خود عمر در موراد متعدد و مکرر این عبارت و عبارات مشابه آن را می گفت: لا ابقانی الله لمعضله لیس لها ابو الحسن... و از خدا می خواست که: خدایا مرا در هیچ مشکلی قرار مده که علی بن ابیطالب علیه السلام نباشد.
در مقابل این منقبت امیرالمؤمنین علیه السلام ٬ احادیثی مجعول در برخی کتب اهل سنت درج شده است که جالب توجه هستند. به عنوان نمونه ابن حجر مکی (عالم متعصب سنی) در کتاب « صواعق المحرقة » آورده است که پیامبر (ص) فرمود:انا مدینة العلم و ابوبکر اساسها و عمر حیطانها و عثمان سقفها و علی بابها.یعنی من شهر علم هستم و ابوبکر اساس آن٬ عمر دیوار آن٬ عثمان سقف آن و علی (ع) در آن است!
در برخی کتب هم علمای اعلام به آن اضافه کرده اند که:و معاویة حلقتها !!!(و معاویه حلقه در آن است).در حدیث دیگری آمده است که پیامبر (ص) فرمود: اگر علم عمر در یک کفه ترازو قرار گیرد و علم تمامی مردم روی زمین در کفه دیگر٬ علم عمر سنگین تر خواهد بود.بطور کلی جعل حدیث در اعلمیت عمر یا ابابکر چیزی جز توجیه غصب خلافت نمی باشد٬ چرا که عقلآ مقدم داشتن مفضول بر فاضل قبیح است و در افکار عمومی معقول نیست که پیامبری که وجهه او بر اساس علم الهی و قدرت الهی بوده است خلیفه و جانشینش اعلم مردم به علم پیامبر نباشد. و جاعلین حدیث خودشان هم می دانند که جاهل نمی تواند برای عالمترین مردم خلیفه قرار بگیرد. اما این حادثه عجیب و وقیح در واقع در تاریخ اسلام رخ داد و عده ای هم دانسته ، آنرا تأییــــد کردند. و افرادی مثل ابن حــــــزم و ابن تیمیـــــه هم نوشتــند که: « علمی که عمر بن خطاب داشت چند برابر علم علی علیه السلام بود و گفتار آنانکه علی را اعلم می دانند باطل است و کسی که در این مسأله با ما مخالفت کند یا جاهل است و یا بی حیا که دروغگویی و جهلش آشکار می باشد ».موسی جار الله هم نوشت که:« عمر افقه اصحاب به قرآن و سنت نبوی است ».گویا این افراد به هنگام ایراد چنین حرفهای نامربوطی خبر از احادیث صحیح نداشتند. برای بطلان احادیث و یا ادعاهایی از این دست ، و معلوم شدن نهایت دروغگویی این افراد سیری در کتب سنیان کافی است. مرحوم علامه امینی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف «الغدیر» صد مورد از بی اطلاعی عمر بر قرآن و سنت نبوی را با مصادر آن از کتب اهل سنت نقل می کند که تعدادي از آنها را ميتوانيد اينجا ببينيد تا معلوم شود که نه تنها عمر « افقه صحابه » و « دیوار شهر نبی »! نبوده بلکه غالب اصحاب پیامبر٬ حتی زنان پرده نشین حق استادی بر عمر دارند.
خلیفه مسلمین تیمم بلد نیست
مسلم در صحیح خود در باب تیمم٬ از چهار طریق از عبد الرحمن نقل می کند که:مردی نزد عمر آمد و گفت: من گاهی جنب می شوم و آب برای غسل پیدا نمی کنم تکلیف من چیست...چگونه نماز بخوانم؟ خلیفه گفت: نماز نخوان!!! در بعضی نقلها هست که گفت: اگر من جای تو بودم نماز نمی خواندم تا آب پیدا کنم!!! عمار یاسر حاضر بود گفت: ای خلیفه یادت هست که من و تو در جنگی بودیم جنب شدیم٬ آب برای غسل پیدا نکردیم تو نماز نخواندی اما من در خاک غلطیدم و نماز خواندم؟ بعد وقتی خدمت پیامبر آمدیم٬ پیامبر ( کار من را تایید کرد و کار تو را مردود دانست و ) نحوه تیمم را یاد داد که دستان خود را به خاک زده٬ صورت و دستهایتان را با آن مسح کنید؟ عمر خطاب به عمار گفت: از خدا بترس! عمار در جواب گفت: ای خلیفه اگر تو بخواهی حرف نمی زنم!!
آیا خلیفه آیه تیمم را در قرآن نخوانده بود؟! آنجا که می فرماید:...وان کنتم جنبا فاطهروا وان کنتم مرضى او على سفر او جاء احد منکم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا فامسحوا بوجوهکم وایدیکم...(مائده ـ ۶)چگونه خلیفه بر ترک فریضه برای شخص جنب حکم می کند؟؟!!جانشین رسول اللهی که نبوتش به عبادت و حکم خداست چطور حکم یک مسأله جزئی را نمی داند؟ و این چه « افقه اصحابی » بر قرآن و سنت رسول خداست؟
اما علماء اهل سنت برای حفظ آبروی خلیفه هر کدام به وسیله ای تمسک جسته اند: بخاری در صحیح خود٬ این حدیث را نقل می کند اما جواب عمر را از آخر روایت که می گوید « نماز نخوان » حذف می کند. ولی سخن عمار را می آورد. غافل از اینکه در اینصورت سخن عمار مربوط به چیزی نخواهد بود.!
بعضی دیگر به جای «نماز نخوان» نوشته اند که خلیفه ندانست در جواب مسأله چه بگوید.و بعضی هم نوشته اند که : خلیفه اجتهاد کرد و آیه تیمم را مخصوص حدث اصغر دانست و اجتهادش او را واداشت که جنب تیمم نکند و این را از فتاوای مشهور عمر حساب می کنند!! لابد اجتهاد در برابر نص قرآن هم از باب اجتهاد خلیفه بوده است!
اللهم العن الجبت و الطاغوت